امور فرهنگی کتابخانه های عمومی قوچان

اطلاع رسانی در زمینه ی امور فرهنگی کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان . (خیابان تربیت-تربیت8- اداره کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان)

امور فرهنگی کتابخانه های عمومی قوچان

اطلاع رسانی در زمینه ی امور فرهنگی کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان . (خیابان تربیت-تربیت8- اداره کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان)

پیام تسلیت به همکار محترم خانم علی آبادی



همکار محترم سرکار خانم علی آبادی:


درگذشت عمویگرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نمودهبرایشان از درگاه خداوند متعال مغفرتبرای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم

توسط کتابخانه عموم ی بنت الهدی صدر قوچان برگزار شد،

نشست کتاب خوان در دبستان امامقلی قوچان

دومین نشست مدرسه ای کتابخانه عمومی بنت الهدی صدر قوچان در مقطع پنجم ابتدایی در دبستان امامقلی برگزار شد

به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان، دومین نشست کتابخوان مدرسه ای کتابخانه عمومی بنت الهدی صدر قوچان توسط لیلا علی آبادی کتابدار این کتابخانه,برگزار گردید. 
 علی آبادی درباره این نشست بیان کرد: دومین نشست مدرسه ای در دبستان امامقلی در مقطع پنجم ابتدائی در بهمن96 برگزار گردید . همه ی دانش آموزان کلاس با هیجان و شور کودکی خود به استقبال از این برنامه پرداختند و 6 کتاب انتخابی خود را برای سایرین معرفی و مدت زمانی را نیز به نقد و بررسی  کتاب مشغول بودند.

کتابهای  معرفی شده توسط دانش آموزان به صورت ذیل می باشد :

"درباره ی جانوران" نوشته کلر لولین / معرفی شده توسط مینا صاحبدل(دانش آموز)

" پنهان در درون" نوشته کیم تایلور/ معرفی شده محدثه مروجی(دانش آموز)

"من و آقای خورشید" سروده سعید هاشمی/ معرفی شده توسط علی اکبر قربانی (دانش آموز)

"آرش :حکایت تیر انداختن مرد قصه گو" نوشته مرجان فولادوند/ معرفی شده توسط صالح بابایی(دانش آموز)

"دیو دیگ به سر" نوشته فرهاد حسن زاده/ معرفی شده توسط امیر محمد نیک خو(دانش آموز)

"شیطان ها و کوتوله ها" نوشته گودول / معرفی شده توسط محمد شرافت (دانش آموز) 


یک روز خوب با کودکان کتابخوان عشایری درنشست کنابخوان مدرسه ای

به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی شهرستان قوچان، مسئول کتابخانه امام خمینی (ره) از برگزاری چهارمین نشست کتابخوان مدرسه ای در مدرسه عشایری بهار خبوشان قوچان خبر داد.

مسئول کتابخانه امام خمینی (ره) با حضور در مدرسه عشایری بهار خبوشان که کانکسی کوچک اما باصفا بود به قصه گویی برای دانش آموزان پرداخت که با استقبال پرشور آنها مواجه شد و در ادامه این برنامه دانش آموزان به معرفی کتابهای خود پرداختند.

محمدیان با اعلام این خبر افزود :امید است با برگزاری برنامه های کتابخوانی و نشستهای کتابخوان در مدارس عشایری به علاقمند کردن دانش آموزان عشایری به کتاب و کتابخوانی کمک کنیم.

  کتابهای  معرفی شده توسط دانش آموزان به صورت ذیل می باشد :

"کتاب صلح" نوشته تادپار/ معرفی شده توسط امید جان محمدی(دانش آموز)

 

این کتاب معنای  واژه صلح را به زبان ساده و کودکانه به کودکان آموزش می دهد به طور مثال اینگونه بیان میکند که صلح یعنی دیگران را دوست داشته باشیم ،صلح یعنی که دیگران را با هم آشتی دهیم،صلح یعنی اینکه به دیگران کمک کنیم و...

" چرا مامانمو دوس دارم" نوشته حسین فتاحی/ معرفی شده رمضان قاچکانلو(دانش آموز)

 

کتاب چرا مامانمو دوست دارم علت دوست داشتن مادر را زبان حیوانات گوناگون بیان کرده و هر کدام از این حیوانات دلیل اینکه مادرشان را دوست دارند بیان کرده اند ازجمله این دلایل:مادرم را دوست دارم چون که همیشه با هم بازی می کنیم.من مادرم را دوست دارم چون کمک میکند.من مادرم را دوست دارم چون او چیزهای زیادی به من یاد می دهد.من مادرم را دوست دارم چون او به من غذا می دهدو در آخر گفته هر کسی مادرش را دوست دارد مخصوصا شما!

 

"تاثیرپذیری" نوشته  جیم انور/ معرفی شده توسط محمد جاویدی (دانش آموز)

 

در این کتاب به کودکان آموزش داده شده با خودت و دوستانت خوب باش و به احساسات دوستانت احترام بگذار و همچنین به کودکان آموزش می دهد آمادگی لازم برای مقابله با تاثیرگذاری همسالانشان را داشته باشند.

" قهر و آشتی" نوشته فرامز پندار/ معرفی شده توسط عارف محمدنیا(دانش آموز)

 

این کتاب داستان خواهر و برادری است که باهم دوست هستند و و بازی می کنند اما روزی درحین بازی باهم دعوا وقهر میکنند مدتی تنها میمانند و با هم بازی نمی کنند ،آنها هردو غمگین هستند ،در انتهای داستان آنها دوباره باهم آشتی میکنند .در واقع این داستان کودکان را به دوستی و آشتی ترغیب میکند.

"زیبایی" نوشته جوی کوالی/ معرفی شده توسط هستی جاویدی(دانش آموز)

 

این کتاب که دارای تصاویر بسیار زیبایی است از زیبایی های دنیا حرف میزند و می گوید دنیا پر از دیدنی های زیباست مثل جنگلها ،دریاها و کوه های پوشیده از برف ،گل ها، پرندگان و حتی برگ های پاییزی ،همه وهمه زیبا هستند.

حضرت ایوب" نوشته اسماعیل هنرمند نیا  / معرفی شده توسط عاطفه محمدنیا(دانش آموز)"

این کتاب در مورد زندگانی حضرت ایوب است ،در این کتاب به صبر و ایمان حضرت ایوب اشاره شده و همچنین در مورد حضرت ایوب اینگونه بیان شده که بیشتر اوقاتش را به سیرکردن گرسنگان و آزاد کردن اسیران و بخشش یه محرومان می گذراند و به عبادت و بندگی خداوند مشغول بود.

داستان: امام جماعت بی وضو

امام جماعت مسجد ...بود و مورد احترام مردم، اما یک حدس، یک گمان، یک تهمت یا یک قضاوت عجولانه و از روی جهل یک نفر و سپس پیچیدن این حرف در مسجد و محل، زلزله ای در زندگی او انداخت که از آن پس نه تنها بنده خدا به مسجد نیامد بلکه از آن محل هم کوچ کرد، حتی پس از مدتی گفتند برخی اعضای خانواده این امام جماعت او را ترک کرده اند؟؟ 

این ماجرای تلخ از آن جا شروع شد که روزی یکی از نمازگزاران داخل وضوخانه مسجد متوجه می شود که شیخ از دستشویی بیرون می آید و بدون اینکه وضو بگیرد وارد مسجد می شودو جلوی صف مأمومین به نماز می ایستد. این حرف آنقدر دهان به دهان شد تا شد آن چه نباید می شد. برخی گفتند شاید او اصلا مسلمان نیست، شاید او منافق است، شاید جاسوس است و... 

فرد قضاوت کننده درباره شیخ نگون بخت، می گفت: به حج مشرف شدم، در آن جا کسالتی پیدا کردم که دکتر برای معالجه علاوه بر چند قرص، آمپول هم تجویز کرد. هنگام اذان و نماز به مسجد الحرام رسیدم، وضو داشتم اما برای اطمینان از این که محل تزریق و لباسم به خون آغشته نشده باشد، به دستشویی رفتم و بعد از اطمینان با عجله خودم را به سف نمازگزاران رساندم. بین راه چیزی به ذهنم رسید و آه از نهادم برخاست خدایا من چه کردم؟ شاید آن شیخ هم آن روز که وضو نگرفت چنین مشکلی داشته . پس از بازگشت از حج آن قدر به دنبال او گشتم تا این که بالاخره سرنخی پیدا کردم، هر طور بود مغازه کتاب فروشی را پیدا کردم، صاحب مغازه گفت: بله شیخ هادی تا چند هفته پیش گاهی به این جا سری می زد. از احوال شیخ پرسیدم گفت: اواخر حال و روز چندان خوبی نداشت، انسان شریفی بود، یک روز خلاصه آن قدر سوال کردم که مجبور شد در جوابم بگوید برای مطمئن شدن از خونی نبودن لباسم بر اثر تزریق آمپول به دستشویی مسجد رفتم وقتی مطمئن شدم رفتم و به نماز ایستادم اما گویاا یکی از نمازگزاران این صحنه را دیده و به دیگران گفته بود فلانی بدون اینکه وضو بگیرد به نماز ایستاد و خلاصه....

مردعجول و پشیمان حرف کتاب فروش را قطع کرد و گفت: نشانی او را بده تا از او طلب حلالیت کنم. کتاب فروش گفت چند وقتی است که شیخ از این شهر و حتی ایران رفته و شنیدم این روزها مقیم نجف اشرف شده است.

(منبع: روزنامه خراسان مورخ 96/11/1)